Skip to content

آرش و خواهرش

June 24, 2013

شب شد و دیدم کیانا صدام میکنه ، صدا از حمام اتاقش بود که داشت تو کل ساختمون می پیچید ، زود رفتم پیشش و گفتم چی شده؟ گفت مگه قرار امروزمون یادت نیست؟ زود بیا تو که کار داریم ، احتمال هر کاری رو میدادم غیر از سکس ، میدونستم کیانا دختری نیست که بخواد با من سکس کنه ، پس چه کار دیگه ای قرار بود امشب بشه؟

حالا گوش کن ، میخوایم بازیمون رو ادامه بدیم ، ناراحت نمیشی که دستات رو ببندم؟ گفتم اگه تو اینجوری دوست داری عیبی نداره ، اونم دوباره دستم رو بست و گرشم همچین محکم کرد که فکر نمیکردم خودشم بعدا بتونه بازش کنه ، گفت شاید بازیش یخورده درد داشته باشه ولی مطمئنم جفتمون لذت میبریم ازش ، منم همینجور کنجکاو بودم که الان چی میشه ، خودشم یخورده دستپاچه بود و نمیدونست دقیقا میخواد چی کار کنه ، انگار دفعه اولی بود که تو این وضعیت قرر گرفته بود و نمیدونست از کجا شروع کنه ولی قیافش نشون میداد داره مثل چند دقیقه قبل خشن میشه ، گفت توی این بازی تو باید به من بگی خانوم نه چیز دیگه ای حالا برو بشین توی وان ، آب وان ولرم بود ولی یه لحظه سرمای عجیبی رو احساس کردم ، کیانا آب سرد رو باز کرده بود ، گفتم سرد شد ، دوباره زد تو گوشم و گفت فقط وقتی اجازه صحبت کردن داری که من اجازه بدم ، میدونستم یه بازیه و کیانا واقعا نمیخواد منو اذیت کنه و فقط قراره ما از این بازی لذت ببریم برای همین چیزی نگفتم ولی سرمای آب دیگه غیر قابل تحمل میشد ، گفت سردته؟ گفتم بله ، رفت از توی اون خرت و پرت های کنار میز یه چیز قرمز آورد ، اه سس قرمز بود ، کیانا میدونست من از سس قرمز حالم به هم میخوره ، اومد جلوم ایستاد و یخورده از سس رو سر هر 5 تا انگشتش زد ، گفت اگه هر کدم از انگشتای منو بمکی منم یخورده آب گرم اضافه میکنم ، نمیدونم چرا ولی انگار داشت از این بازی خوشم میومد ، کیرم بیخودی راست شده بود ، گفتم عمرا نمیخورم ، آب سرد بیشتر باز شد ، داشتم یخ میبستم ، گفتم باشه میخورم ، یکی از انگشتاش رو آورد جلو تا اومدم بکنم تو دهنم دستش رو یخورده کشید عقبتر ، دوباره سرم رو بردم جلوتر ولی اون باز دستش رو میکشید عقبتر ، داد زد بیعرضه بخورش دیگه ، گفتم نمیتونم بیشتر از این سرمو بیارم جلو ، گفت تو برده بی عرضه ای هستی تنبیه لازم داری و دوباره آب سرد ، گفتم گه خوردم ، میخورمش ، انگار از این کلمه من خوشش اومده بود شیر آب رو بست و گفت چی خوردی؟ گفتم گه خوردم ، گفت گه کیو خوردی؟ گفتم گه شما ، گفت آفرین داری برده خوبی میشی ،

بعد چند دقیقه خودش رو کشید عقب و از وان اومد بیرون و ادامه طنابی که به دستام بسته شده بود رو گرفت و منو از به زور از وان کشید بیرون طوری که نتونستم خودم رو کنترل کنم و پرت شدم کف حمام ، گفت روی 2 تا پات بشین و به طرف جلو خم شو ، منم انجام دادم ، رفت پشتم و گفت اون موقع که خونه احسان بودی اونم توی تو کرد؟ گفتم آره ، گفت خوشت اومد؟ گفتم اولش درد داشت ولی بعدش خوشم اومد ، همینطور که داشتم حرف احساس کردم یه چیز سردی به سوراخ کونم خورد بعد دیدم کیانا یه شیشه گذاشت کنارم ، توش وازلین بود ، داشت با وازلین سواخمو چرب میکرد تازه فهمیدم منظورش از اون حرفش که گفت کارایی میتونیم بکنیم که هر جایی نمیشه انجامش داد چیه ، کیانا ار فتیش سکس خوشش میومد ، تو این فکرا بودم که بهو گفت بازم دوست داری تجربش کنی؟ گفتم چیو که درد عجیبی تمام وجودم رو گرفت ، یه چیزی رفته بود توی کونم ، داشتم از درد میمردم ، همون چوبی بود که اون گوشه گذاشته بود ، دستام بسته بود نمیتونستم کاری بکنم ، کیانا هم داد میزد خوشت میاد؟ دوست داری اینو؟ انقدر درد داشت که نمیتونستم حتی حرف بزنم ، چوبش تمومی هم نداشت ، باز داشت هولش میداد تو ، دادم رفت هوا ، گفتم تروخدا کیانا آرومتر ، ولی گوش نمیداد

*************************************

گوشش اصلا بدهکار نبود و داشت از کارش لذت میبرد ، احساس میکردم الانه که نفسم بند بیاد ، سخت میتونستم نفس بکشم ، از اون داد زدن های کیانا چیزی جز یه صدای گنگ نمی شنیدم ، دنیا همینطور دور سرم میچرخید که یه لحظه همه چی سر جاشون ایستادن ، نفسم بالا اومد ، مثل وقتی که از زیر آب بیرون میای و میتونی یه نفس عمیق بکشی ، همه چیز دوباره روشن شد و میشد صدای شر شر آب رو شنید ، نگاهم به سمت چپم افتاد ، چوبی که تا 1 دقیقه پیش منو تا دم مرگ و کیانا رو تا اوج لذت برده بود کنار همون شیشه وازلین افتاده بود ، کیانا درش آورده بود. برگشتم پشتم ببینم کیانا کجاست، دیدم روی لبه وان که به طرف بیرونه نشسته و پاش رو انداخته روی پاش و داره ناخوناش رو آروم تمیز میکنه ، سرش رو به آرومی بالا آورد و گفت خوشت اومد؟ ، نمیخواستم باز یه چک دیگه بخورم واسه همین گفتم آره عالی بود ، البته خودمم زیاد بدم نیومده بود ، اگر دردش کمتر بود شاید لذت هم میبردم. دیدم دوباره سرش رو انداخت پایین و باز ناخنش رو تمیز میکنه ، گفتم چرا داری با ناخنت بازی میکنی؟ با لحن شیطنت آمیزی گفت دوست ندارم سوراخ برادر کوچولوم میکروبی بشه ، میخوام کارم بهداشتی باشه ، تازه دوزاریم افتاد قراره چی بشه ، با همون آرامشش که انگار از ارضا شدن روحیش و به هدف رسیدنش ناشی میشد از جاش بلند شد و اومد طرفم ، من هنوز به همون حالت سجده افتاده بودم ، نمیتونستم تکون بخورم ، تمام عضلات بدنم درد میکردند. کیانا اومد پشتم و روی زانوهاش نشست ،

گفتم چیکار میخوای بکنی؟ جواب نداد ولی از روی صدای باز شدن در شیشه وازلین میشد تشخیص داد چه خبره ، دوباره همون سرما رو روی سوراخم حس کردم ، کیانا گفت میخوام یه خورده به سوراخ داداشم استراحت بدم ، امروز تمرین سختی داشته ، همزمان با گوش دادن به صحبتاش چرخیدن انگشتش دور سوراخ کونم و بعد هم وارد شدن یکی از انگشتاش به کونم رو حس میکردم ، این بار اصلا دردی نداشت ، حتی میشد گفت لذت هم داره ، کیانا داشت لذتی رو که چند دقیقه پیش با خالی کردن روح وحشیش رو من به دست آورده بود از طریق انگشتش به من انتقال میداد ، گفت میدونم خوشت میاد ، دوست داری بیشترش کنم؟ منم سرم رو به علامت تایید تکون دادم و دومین انگشتش رو در درونم احساس کردم ، انگشتاش رو عقب جلو میکرد و گاهی توی کونم میچرخوند ، نوبت انگشت سوم بود ولی احساس کردم آرامش چند لحظه پیش داره کمرنگتر میشه ، دستش تندتر حرکت میکرد ، گفتم کیانا آرومتر ، درد میگیره ، گفت بالاخره خوشت میاد یا درد داره؟ گفتم اگه آرومتر بشه ممنونت میشم ، سرعت دستش کمتر شد و بر عکس لذتش بیشتر ، کیرم دوباره راست شده بود ، تا حالا انقدر حشری نشده بودم ،حیف دستام بسته بود و نمی تونستم همزمان با عقب جلو کردنای کیانا کیرمو بمالم ، آه و اوهم رفت هوا ، بیشتر کیانا ، بیشتر بکن توش ، عالیه ، بیشتر ، همه دستت رو بکن توش ، حرف زدن های من کیانا رو هم حشری تر کرده بود. گفت دردش کمتر شده؟ گفتم آره اینطوری خیلی بهتره ، گفت حیف شد چون قرار نیست بازیه ما اینجوری باشه و یهو با اون یکی دستش از پشت تخمام که مثل آونگ آویزون بودن رو گرفت و شروع کرد به فشار دادنشون ، باز دادم رفت هوا ، کیانا گفت قرار نیست تو لذت ببری ، دردش باید بیشتر از لذتش برات باشه و باز تخمام رو که مثل خمیر بازی توی دستش ورز میداد محکمتر فشار داد و گفت اگه داد بزنی بیشتر فشار میدم ، دیگه دادم نمیتونستم بزنم ، غیر از درد تخمام کونم هم باز درد گرفت ، کیانا تمام مشتش رو کرده بود توی کونم به زور میخواست مچش رو هم بکنه اون تو ، باز درد شروع شد ، کیانا تخمام رو محکمتر فشار میداد بعد از چند لحظه تخمام رو ول کرد ، خوشحال شدم ولی یه درد بدتری اضافه شد ، کیانا داشت با مشت به تخمام میکوبید و اون ها هم مثل آونگ آویزون اینطرف اونطرف میرفتند ، گفتم ترو خدا بسه ، تخمام دارن میترکن ، مشت زدنش رو قطع کرد ولی اون یکی دستش هنوز توی کونم داشت عقب جلو میشد ، گفت دو تا راه داری ، یکی اینکه من به این کارم ادامه بدم و یکی اینکه ، صحبتش رو قطع کرد ، گفتم خوب اون یکی چیه؟ با یه خنده ی شیطنت وار گفت من دستشویی دارم ، گفتم یعنی چی؟ گفت یعنی میخوام جیش کنم ، منظورش رو نفهمیدم ، خودش ادامه داد یا این کار ادامه پیدا میکنه یا جیش منو میخوری ، از تعجب نمیتونستم حرف بزنم ، گفت انگار تو اولی رو انتخاب کردی و دوباره تخمام رو مثل خمیر بازی گرفت تو دستش و فشار داد ،

لخت شدم و رفتم توی حمام ، اینجا همیشه برام حداقل تو این 2 ماه یه جور بوده ، یه طرف یه پسر بدبخت جلقی می ایستاد و اونطرف هم یه خانوم خوشگل که از روی ترحم به این پسر بدبخت اجازه میداد خودش رو جلوی پاهای این خانم بندازه و از روی بی عرضگی اینجا عقده هاش رو خالی کنه ، اولش همچین حسی نداشتم ولی نمیدونم چرا یواش یواش از این کارای خواهرم داشت بدم میومد.
کیانا با روی باز منو بقل کرد و همونطور که لبخند میزد گفت امروز می خوایم یه بازی باحال بکنیم که هم تنوع بشه و هم بعضی کارایی که هر جایی نمیتونیم انجام بدیم اینجا جلوی هم انجام بدیم ، قسمت اول حرفش رو فهمیدم ولی دومیش رو نگرفتم یعنی چی ، گفتم آبجی جون چه بازی ای؟ گفت بازیش یه چیزی شبیه معلم بازیه.

باید این دودول کوچولت بیدار بشه ، رفتم جلوش و یهو کیرم رو با دستش گرفت و شروع کرد به مالیدن ، قبلا چند بار به کیرم دست زده بود ولی این اولین بار بود که داشت میمالیدش برای همین زود کیرم بلند شد ، کیانا گفت خوب شد حالا ، داره مثل قبلا میشه ، بعد رفت اون طناب آبی رو آورد و گفت دستات رو بیار جلو ، اولین چیزی که به ذهنم رسید فیلم های فتیشی بود که دیده بودم ، یعنی کیانا هم سادیسم داره یا فقط واسه تفریح و خنده داره این کارا رو میکنه؟
گفتم میخوای دستام رو ببندی؟ گفت آره زود باش ، گفتم حالا نمیشه با دست باز بازی کنیم؟ یهو زد تو گوشم و گفت مگه نگفتم من فقط صحبت میکنم و تو هم گوش میدی؟ چکش درد داشت ولی محکم نزد ، با تعجب نگاهش کردم ، گفت بهت میگم زود باش ، دستم رو بردم جلو ، تازه فهمدیم منظورش از کارایی که هر جا نمی تونیم انجام بدیم چیه ، کیانا همیشه دوست داشته مستر باشه و یه اسلیو زیر دستش باشه ولی تا حالا موققعیتش واسش پیش نیومده بوده و داره کارش رو روی من پیاده میکنه ،
دستم رو محکم با طنابش بست ولی گرش رو سفت نکرد ، یجورایی انگار مردد بود ، داشت به دستم و طناب آبی نگاه میکرد ، یهو سرش رو آورد بالا و تو چشام نگاه کرد ، دو تا دستاش رو گذاشت دو طرف صورتم و سرش رو آورد جلو و گفت آرش جون خودت میدونی که چقدر دوست دارم ، من و تو توی این دنیا غیر از همدیگه کسی رو نداریم ، من همیشه میخوام داداش کوچولوم احساس کمبودی نداشته باشه ، شاید ما نباید این ماجرا رو تا اینجا ها میکشوندیم و مطمئنم کار درستی هم نکردیم ولی من فقط به خاطر اینکه دوستت دارم میخوام کمک کنم ، ما هنوز خواهر و برادریم و دوست دارم بیرون از این حمام همون رابطه خواهر برادریمون حفظ بشه ، تو هم داری بزرگ میشی ،خودت باید روی پاهای خودت وایستی ، منظورم فقط سکس نیست ، کلا احساس میکنم به من خیلی متکی شدی.

اولش خواستم مقاومت کنم ولی دردش امونم رو بریده بود ، داد زدم قبوله ، هر چی تو بگی ، یه خنده ای کرد و گفت آفرین داداش کوچولوی عاقل خودم.
منو برگردوند روی زمین ، طاق باز ، چشمام به سقف حمام افتاد و داشتم به بخاری که دور لامپ حمام رو گرفته بود نگاه میکرد که سایه کیانا رو بالای سرم دیدم ، نور چراق مستقیم به چشمم میخورد و نمیتونستم صورت کیانا رو خوب ببینم ، شاید داشت لبخند میزد ، یهو پاش رو گذاشت روی کیرم که سیخ شده بود و گفت انگار این دودولت هنوز یاد نگرفته که باید جنبه داشته باشه و جلوی خانوما بیخودی بلند نشه و شروع کرد با پاش فشار دادن کیرم به شکمم و زیر پاش مالشش میداد ، گفت حالا بدن حساب این کوچولو رو هم میرسم ولی اول باید برم دستشوییه مخصوصم ، جلوتر اومد و پاهاش رو دو طرف بدنم گذاشت و کسش رو دقیقا آورد جلوی صورتم ، دیگه روشنایی لامپ رو نمی دیدم و فقط کس کیانا جلوی چشام بود ، گفت حواست باشه اگه دهنت رو ببندی با همین چوب انقدر به بیضه هات میزنم که جفتشون همینجا بترکن ، انقدر حشری بود که میتونست هر کاری ازش بر بیاد واسه همین از ترسم گفتم چشم ، کسش رو جلوتر آورد و تنظیمش کرد و شروع کرد بالاش رو با دستش مالیدن ، همینطور داشتم به کسش نگاه میکردم که دیدم اولش چند قطره آب چکید و به دنبالش سیلی از شاش بود که روی صورتم و دهنم میریخت ، زود چشمام رو بستم ، خواستم دهنم رو هم ببندم ولی ترسم این اجازه رو بهم نداد ، کیانا داد زد دهنت رو بیشتر باز کن ، منم اطلاعت کردم و اونم هی خودش رو عقب جلو میکرد تا شاشش دقیقا بریزه توی دهنم ، با تف شاشش رو پس میزدم ولی انقدر زیاد بود که نمیشد کاری کرد ، سرعت شاشش کمتر شد ولی چون چشمم بسته بود نمیدونستم داره تموم میشه یا نه اما صورتم دیگه خیس نشد و الان سینه و شکمم بود که داشت حرارت شاش رو احساس میکرد ، پایین تر رفته بود، داشت روی تمام بدنم میشاشید تا اینکه بالاخره تموم شد ، یه آهی کشید و گفت چطور بود؟ گفتم عالی ، مگه میتونستم غیر از اینم چیزی بگم؟ گفت حالا خودت رو یه خورده عقب بکش و تکیه بده به دیوار پشتیت منم با هزار دردسر و دست و پا زدن خودم رو عقب کشیدم و به صورت نصفه خودم رو تکیه دادم به دیوار پشتم ،بوی شاش همه جا میومد ، دیدم باز اومد بالای سرم ، گفتم بازم جیش داری؟ گفت نه ولی من همیشه عادت دارم بعد از دستشویی کردن خودم رو تمیز کنم ، تو که دستشویی اختصاصی من هستی پس میتونی برام این کار رو بکنی و کسش رو آورد طرف دهنم و گفت خوب بلیسش تا تمیز بشه ، منم چون بدم میومد یخورده لبم رو مالیدم به کسش و صورتم رو اینور اونور کردم که یهو محکم زد تو گوشم و گفت اینجوری نه ، همش رو باید بلیسی ، شروع کردم به لیسیدن کسش ، همینجور که کسش رو لیس مزدم با دستش سرم رو بالا تر کشید و گفت این بالاش رو بیشتر لیس بزن

یه تیکه ی کوچیک بالای کسش بود که با دستش اونو گرفت و گفت اینو بیشتر بخور ، خوردن من ادامه داشت که دیدم با دستاش سر منو بیشتر فشار میداد به کسش و هی داد میزد بخورش ، بیشتر ، آفرین ، بخور ، منم داشتم میخوردم که احساس کردم داره بدنش میلرزه و سر منم بیشتر فشار میده ، خودمم حسابی حشری شده بودم ، هنوز کیرم راست بود در حسرت اینکه بتونم یخورده بمالمش.
آه و اوه کیانا همزمان با لرزیدنش بالا رفت ، لرزشش قطع شد ولی هنوز سرمو محکم به کسش فشار میداد و بی حرکت مونده بود ، بعد از چند لحظه منو از خودش جدا کرد و چند قدم عقب رفت ، همینطور که میرفت عقب باز نور لامپ سقف معلوم میشد ، ولی من میتونستم قیافش رو ببینم ، تو قیافش یه چیزی بود ، یه چیزی که میگفت هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روحی خالی شده ، بایدم اینطور میشد ، چیزی که اینهمه سال توی سینش حفظش کرده بود و نتونسته بود هیچ جایی خالیش کنه رو تونسته بود امشب با آرامش و راحتی و بدون ترس از عواقبش خالی کنه ، بالاخره من داداشش بودم و اینکارش با من عواقب بدی براش نداشت.

 

انتخابی از متن آرش

http://www.shahvani.com

From → Uncategorized

Leave a Comment

Leave a comment